دور از حقیقت نیست اگر بگوییم: نبود رهبری از مهمترین اموری است که مسلمانان در دهههای اخیر از آن رنج میبرند، هم چنان این نبود رهبری، غربیان را نیز رنج میدهد؛ انستیتوت بین المللی تحقیقات استراتژیک در گزارش سالانه خویش (١٩٩٥) که در لندن منتشر گردید، میگوید: جهان امروز به رهبری قوی و نیرومندی نیاز دارد تا همگام با حوادثِ جهان، به رهبری بپردازد؛ قضیه رهبری در سطح عمومی دچار عجز و ناتوانی شده و مدتی است که در اتحادیه اروپا کدام فکر و اندیشهی جدیدی ثبت نگردیده است.
لذا نبود و کمبود رهبری، مشکل جهانی است؛ اما مسلمانان بیشترین ظرفیت رشد استعدادهای مطلوب رهبری را دارا میباشند؛ چون منهج، هدف و اخلاق عالی سرچشمه گرفته از منابع اسلامی را با خود دارند. از تجربه تاریخی دانسته میشود که رهبران هسته ی نهضتها بوده و اهل جرأت، دورنگر و اندیشه کننده به اهداف بزرگ در ترسیم نشانههای آینده میباشند، رهبرانی که با دردهای ملتها دردمند شده و احساس ملت را داشته باشند، در قرآن کریم داستان پدر پیامبران حضرت ابراهیم -علیه السلام- چندین بار تکرار شده است تا برای ما این حقیقت را تأکید کند که ما در ساختار بنای حقانیت و نابودی باطل و نشر هدایت اصل عریق و نسب طولانی و تاریخ درازنایی داریم. هرگاه انسان با فطرت صحیح به پاکیزگی اصل خویش پی ببرد، کششهای انگیزشی او به حرکت میافتد.
توجه زیاد به اهمیت قیادت و ضرورت به آن به این معنی نیست که ما دیدگاه منحصر به فرد را تأیید کنیم و منتظر قهرمان نجات دهنده باشیم؛ بلکه سخن در مورد سپردن قیادت به کسانی است که اهلیت و شایستگی آن را دارند و میتوانند مشکلات و مسائل مهم و اساسی رهبری را بر دوش گیرند؛ البته همراه با تمرین رشد ذکاوت و توانایی او بر ترتیب و تنظیم اولویّتها؛ این رشد و ارتقای رهبریت کار دشواری نیست؛ چون قیادت و رهبری قابل آموزش و انتقال میباشد. برخی ویژگیهای رهبری مربوط به تکوین شخصیتی افراد بوده و برخی دیگر قابل آموزش میباشند. دیدگاه کسانی که میگویند: شرایط آماده نیست و طبیعت مرحله زندگی ما توانایی رشد رهبران را ندارد، مردود میباشد؛ چون این نظریه آرزوها را بر باد داده و همّتها را ضعیف میسازد؛ چون تربیه، آمادگی، تمرین عملی بر ایجاد رهبرانی که آرزو داریم، کمکمان میکنند.
الگو
تربیه در روشنایی تقدیم الگو، موفّقترین روش آماده کردن افراد است و بزرگترین رهبرانی که باید به ایشان تأسّی جست، پیامبران -علیهم السلام- میباشند؛ چون آنان کاملترین مردم از لحاظ ایمان، علم و عمل میباشد، قرآن کریم صفات پیامبران را در سورههای زیادی یادآوری نموده و اخلاق و اعمال و شکیباییشان را ذکر کرده و تأکید دارد که جذابیت پیامبران ناشی از امور فریبنده مادی و جایگاه و القاب بزرگ نیست، پیامبران خزانههای زمین را در اختیار نداشتند که بین مردم توزیع کنند، قرآن کریم پیامبران را ازین فریبندهها خالص نموده و الله متعال از زبان نوح -علیه السلام- میگوید: «قُلْ لَا أَقُولُ لَکمْ عِنْدِی خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَیبَ وَلَا أَقُولُ لَکمْ إِنِّی مَلَک» [الأنعام:٥٠]ای پیغمبر! (بدین کافران) بگو: من نمیگویم گنجینههای (ارزاق و اسرار جهان) یزدان در تصرّف من است (چرا که الوهیت و مالکیت جهان تنها و تنها از آن خدای سبحان است و بس) و من نمیگویم که من غیب میدانم (چرا که کسی از غیب جهان باخبر است که در همه مکانها و زمانها حاضر و ناظر باشد که خدا است) و من به شما نمیگویم که من فرشتهام (بلکه من انسانی همچون شمایم). «وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیتَینِ عَظِیمٍ» [الزخرف: ٣١] گفتند: چرا این قرآن بر مرد بزرگواری از یکی از دو شهر (مکه و طائف) فرو فرستاده نشده است؟ ! لذا جاذبیت رهبری بر مبنای اخلاق و اعمال و ارتباطش با الله متعال میباشد و از کسی پاداش و سپاسگزاری انتظار ندارد، پیروی از فریبندههای مادی و منصبهای بزرگ یکجا نمیشود و هر گز فریب خوردگان مادیات نمیتوانند جنایات و نابسامانیهای خویش را بپوشانند.
حضرت محمد -صلی الله علیه و سلم- در روشنایی قرآن کریم
قرآن کریم از دلتنگی -رسول الله صلی الله علیه و سلم- و حرص شدیدشان بخاطر ایمان آوردن قومش سخن میگوید، دلتنگی و اصراری که نشست و برخاست او را فراگرفته بود. «لَعَلَّک بَاخِعٌ نَفْسَک أَلَّا یکونُوا مُؤْمِنِینَ» [الشعراء: ٣] انگار میخواهی از غم و اندوه این که آنان ایمان نمیآورند، خویشتن را نابود کنی؟! «فَلَعَلَّک بَاخِعٌ نَفْسَک عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ یؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا» [الکهف: ٦] نزدیک است خویشتن را در پی (دوری گزیدن و روی گردانیدن) ایشان (از ایمان آوردن، دق مرگ کنی و) از غم و خشم این که آنان بدین کلام (آسمانی قرآن نمیگروند و بدان) ایمان نمیآورند (خود را) هلاک سازی.
وظیفه اساسی این فرستاده گرامی، پاکسازی و تزکیه مردم، آموزش کتاب و حکمت برایشان و این که به زبان خودشان سخن گوید و مردم را بشناسد و مردمان او را بشناسند، میباشد.
«لَقَدْ جَاءَکمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیکمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ» [التوبة: ١٢٨] بیگمان پیغمبری (محمّد نام)، از خود شما (انسانها) به سویتان آمده است. هرگونه درد و رنج و بلا و مصیبتی که به شما برسد، بر او سخت و گران میآید. به شما عشق میورزد و اصرار به هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان دارای محبّت و لطف فراوان و بسیار مهربان است.
رهبری پیامبر -صلی الله علیه و سلم- توأم با مهربانی و عطوفت و با شناخت از واقعیت ضعف بشری بوده و -رسول الله صلی الله علیه و سلم- یارانش را جستجو میکرد و از احوالشان خود را با خبر میساخت و تلاش مینمود تا نیازمندیهایشان را برطرف سازد، این رهبری فرزانه ناشی از اخلاق اصیل و آسانگیری دین مبین اسلام میباشد.
برخی ویژگیهای رهبری در روشنایی آیات قرآنی:
اول - حکمت: الله متعال پیامبران علیهم السلام را به صفت حکمت آراسته است، «وَلَقَدْ آتَینَا لُقْمَانَ الْحِکمَةَ أَنِ اشْکرْ لِلَّهِ وَمَنْ یشْکرْ فَإِنَّمَا یشْکرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِی حَمِیدٌ» [لقمان: ١٢] ما به لقمان فرزانگی بخشیدیم (و بدو دستور دادیم) که خدا را سپاسگزاری کن و (بدان که) هر کس سپاسگزاری کند، به سود خویش سپاسگزاری میکند و هر کس ناسپاسی کند (به خود زیان میرساند نه به خدا) چرا که خدا بینیاز و ستوده است «فَقَدْ آتَینَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ وَآتَینَاهُم مُّلْکاً عَظِیماً» [النساء: ٥٤] ما که به آل ابراهیم (که ابراهیم نیای شما و ایشان است) کتاب (آسمانی) و پیغمبری و پادشاهی عظیمی دادیم. (مانند : سلطنت یوسف در مصر و شاهی داود و سلیمان در شام). «یؤْتِی الْحِکمَةَ مَنْ یشَاءُ وَمَنْ یؤْتَ الْحِکمَةَ فَقَدْ أُوتِی خَیرًا کثِیرًا» [البقرة: ٢٦٩] فرزانگی را به هرکس که بخواهد (و شایسته بیند) میدهد و به هرکس که فرزانگی داده شود، بیگمان خیر فراوانی بدو داده شده است
حکمت در اصل معنایش بر میگردد به باز داشتن به منظور اصلاح، حکیم به کسی گفته میشود که نفس خود را از خواهشات نابجای نفسانی باز میدارد، هم چنان حکمت به معنی گذاشتن هر چیز به جایگاه مناسب آن میباشد، حکمت بر اساس این تعریف، شامل علم، عمل، شناخت حق و عمل به خوبیها میگردد، حکمت نوعی ذکاوت است که دارنده اش را به سوی دیدگاه و نظریه درست رهنمون میشود؛ لذا کینه و حقد و حسد بر این گونه رهبر غلبه نمیکند و به خاطر تشویق و شاباش گفتن اطرافیانش به حرکت نمیافتد.
اما رهبران حرفهای دغلباز، غاصبان مراکز رهبری؛ فقط به منافع شخصی خود میاندیشند و تلاش میکنند که مدح و ستایش مردم را جلب نمایند، لهذا حکمت را نزد کسانی که تظاهر به فصاحت نموده و به نظریه پردازیهای متکبرانه مشغول اند، جستجو مکن؛ بلکه حکمت را نزد آنانی که مشغول عملیه تزکیه خود و دیگران اند، جستجو نما؛ چون حکمت فقط در چارچوب نقشههای صحیح همراه اصول سالم و سازنده یافت میگردد.
کسانی که به علوم مختلف تبحر دارند، وقتی دارنده حکمت میشوند که علم و عمل را همگام سازند. از قدیم گفتهاند: هر گاه حکمت افزایش یابد، معلومات افول میکند تا این که اصول بسیاری از تفصیلات را میبلعد؛ چون تفصیلات در جریان تمرین عملی رونما میگردد.
دوم- اعتماد: از صفاتی که قرآن کریم برای پیامبران (رهبران موفق) ذکر نموده، اعتماد مطلق به آن چه که به سوی آن دعوت نمینمودند، میباشد. برای رسیدن به اهدافی که قلبهایشان به آنها اطمینان داشت، هیچ شک و تردیدی نداشتند، هر مشکلی نظر به دید مردم، نزدشان آسان مینمود، هر چند مخالفان و معاندانشان زیاد میبودند، پیامبران و پیروان شان، یک لحظه نسبت به برنامه و اهدافشان شک نمیکردند. «وَکانَ حَقًّا عَلَینَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ» [الروم: ٤٧] همواره یاری مؤمنان بر ما واجب بوده است.
سوم - شجاعت: شجاعت یکی از بزرگترین ویژگیهای رهبر است، خواه شجاعت معنوی باشد یا شجاعت مادی، بنابه آنچه در حدیث آمده، بدترین صفت شخص بخل همراه با اندوهباری و ترسویی بیهدف میباشد. یکی از نمادهای شجاعت این است که اگر بر حق باشد در مقابل همگان ایستادگی کند، حضرت موسی -علیه السلام- در مقابل فرعون و قومش ایستادگی کرد در حالی تنها بوده و فقط برادرش هارون را با خود داشت و هم چنان -رسول الله صلی الله علیه و سلم- در مقابل قومش در حالی که تنها بوده و تعداد اندکی صحابه را با خود داشت، ایستادگی کرد.
تصمیم شجاعانه در لحظات حساس و حیاتی پریشانی مترددین و سراسیمگی انسانهای سرگردان را از بین میبرد و دستاوردهای مطلوب را به ارمغان میآورد.
چهارم - فطانت و ذکاوت: رهبر موفق با داشتن این صفت میتواند در موقفهای حساس افرادش را نجات داده و از حوادث ناگهانی و غیر منتظره خلاص نماید و در موقعیتهای سخت و طاقتفرسا، به تدبیر امور بپردازد، در داستان مجادله حضرت ابراهیم -علیه السلام- با دشمن خدا و دشمن ابراهیم چنین میخوانیم: «قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کفَرَ» [البقرة: ٢٥٨] ابراهیم گفت : خداوند خورشید را از مشرِق برمی آورد، تو آن را از مغرب برآور. پس آن مرد کافر واماند و مبهوت شد.
وقتی حضرت یوسف -علیه السلام- خواست برادرش را نزد خودش نگهدارد، پیمانه را بین بار برادرش گذاشت و موقع تفتیش اول بارهای برادرانش را جستجو کرد. «فَبَدَأَ بِأَوْعِیتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِنْ وِعَاءِ أَخِیهِ کذَلِک کدْنَا لِیوسُفَ» [یوسف: ٧٦] (یوسف) نخست بارهای دیگران را پیش از بار برادرش (بنیامین) بازرسی کرد و سپس پیمانه را از بار برادرش بیرون آورد. ما این گونه برای یوسف چاره سازی کردیم (و نقشه و طرح انداختیم تا بتواند بنیامین را به گونهای نزد خود نگاه دارد که دیگر برادران متوجّه نشوند و تسلیم فرمان او گردند)
آن گاه که الله متعال برای بنی اسرائیل پادشاهی را برگزید تا همراه او به نبرد دشمن بروند، بنی اسرائیل را مورد امتحان قرار داد که از جوی آب ننوشند، مگر یک جرعه تا این که کسانی که در راه الله متعال به پیکار میپردازند تصفیه گردند و نصرت الهی از نزد الله متعال نصیب گردد.
ذکاوت میتواند تاریکیها را بشکافد و حجابهای ابرگونه را بر طرف نماید، البته این مسئله به این معنی نیست که رهبر باید ذکاوت فوق العاده داشته باشد؛ چون بسیاری از رهبران امتها در طول تاریخ دارنده درجه متوسط ذکاوت بودند؛ اما همیشه نسبت به آینده خوشبین بوده و گردن میافراشتند تا به قلههای پیشرفت و سعادت برسند و با دقت دگرگونی شرایط و اوضاع را زیر نظر داشته و مراقبت مینمودند.
اگر زندگی از الگوهای برتر و از خوبیهای فراوان و مردان قدوه خالی باشد، در آن صورت مقام و مال هیچ ارزشی نداشته و انسانها بیعزت و سرگردان و مضطرب خواهند بود.
نظرات